هر فردی که تجربه مطالعه کتابی به زبان اصلی را داشته باشد میتواند بگوید که لذت حاصل شده از آن با لذت مطالعه نسخه ترجمه شده قابل مقایسه نیست. اما مسلما امکان مطالعه کتاب به زبانهای مختلف برای همه میسر نیست و امروزه امکان دسترسی به ادبیات ملل مختلف نیاز به مترجمین خوب برای ترجمه این آثار را افزایش میدهد. فن ترجمه ممکن است در نگاه اول تنها جایگزین کردن کلمات در زبان مبدا با مترادف آنها در زبان مقصد همراه با کمی ویرایش و تغییر جملهبندی به نظر بیاید، اما چالش اصلی ترجمه به خصوص در متون ادبی انتقال تفکر جاری در پشت کلمات است. هرکلمهای که نویسنده در متن به کار میبرد بیانگر ایده و سبک خاص آن نویسنده است و مسلما مترجم نیز باید مترادفی را برای آن لغات تعیین کند که از لحاظ معنا و سبک وفادار به متن اصلی باشد. اوژن نایدا (1964) بر این باور بود که مترادف باید طبیعی باشد؛ یعنی واژه انتخابی مهجور و غیرمصطلح نباشد. این مسئله در ترجمه متون ادبی کهن اهمیت بیشتری پیدا میکند چون بالطبع یک نویسنده کلاسیک در زمان خود از لغاتی استفاده کردهاست که مترادف آن به گوش خواننده امروزی ناآشناست. بسنت (1980) معتقد بود که برای ترجمه متن ادبی باید ساختار داخلی و خارجی آن را درک کرد. تنها انتقال متن اصلی به زبان مقصد کافی نیست و مترجم ادبی باید بتواند فرهنگ و روح مطلب را نیز انتقال دهد مسلما انتقال نه تنها صورت بلکه معنا، تاثیر و لحن مطلب از زبانی به زبان دیگر دشوار است، اما رعایت یک سری نکات و تمرین باعث میشوند که مترجم تازه کار به تدریج با پیچیدگیهای متن زبان مبدا آشنا شود، در انتخاب معادل واژهها ماهرتر شود و قابلیت تصحیح ایراداتش را بیابد. اما در مورد ترجمه متون ادبی که سختترین و پیچیدهترین نوع ترجمه است و تمام تکنیکها در آن کاربرد دارند؛ روش کار متفاوت است. دراینجا لازم است تسلط مترجم به زبان مبدا فراتر از حد عادی (چهار مهارت اصلی) باشد و تمامی جنبههای ادبی، زبانشناسی و ساختار زبان مبدا را در برگیرد. علاوه بر آن مترجم باید به تمامی این جوانب در زبان مقصد نیز مسلط باشد، اینکه زبان مادری ما فارسی است دلیل بر بالا بودن دانش زبانی ما نیست بلکه مترجم باید به ادبیات و ساختار زبان فارسی نیز مسلط باشد چون یکی از وظایف مترجم پرکردن خلا میان دو زبان و فرهنگ نیز میباشد. برای مثال در مورد آثار ترجمه شده مرحوم محمد قاضی گفته میشد که چون ایشان در زبان فارسی غنی بودند و قریحه نویسندگی داشتند قادر به ارائه ترجمههایی تا این حد تاثیرگذار بودند. دارالترجمه
اولین قدم ترجمه این است که بفهمیم نویسنده میخواهد چه بگوید؛ پس مترجم متن مورد نظر را مطالعه میکند تا به درکی کلی برسد و دچار کج فهمی (Misunderstanding) نشود. هنگامی که ایده کلی نوشتار درک شد؛ مترجم فضای جاری در متن را کشف میکند و ارتباط بین اجزای متن را در مییابد و میتواند حدسی اجمالی در مورد اینکه داستان تقریبا در چه دوره و چه زمانی روی میدهد و یا اینکه داستان انتزاعی است و متعلق به هیچ مکان و زمان دقیقی نیست بزند. گام بعدی شناخت نوع متن است و اینکه نوشتار چه سبکی دارد، و چگونه و برای کدام دسته از مخاطبین مطرح شده است. درحالی که نوع واژگان و ساختار مورد استفاده نویسنده سبک نوشتار را مشخص میکند، راوی و زاویه دید داستان و حتی چگونگی رعایت علائم نگارشی نیز در سبک آن تاثیرگذار است. اینکه متن رسمی است یا غیر رسمی، محاورهای است یا عامیانه و غیره در انتخاب لغات و ساختار و رعایت علائم نگارشی موثر است