دردهه 1980، مطالعات ترجمه به عنوان رشتهای خاص رشد فزایندهای داشته است. در مطالعات ترجمه رشتههای گوناگونی چون زبان شناسی ، مطالعات ادبی ، تاریخ ، مردم شناسی ، روان شناسی و اقتصاد نقش بارزی دارند . به قول سوزان بسنت و آندره لفویر، تاریخ ترجمه ، خود تاریخ نوآوریهای ادبی و چگونگی شکلگیری یک فرهنگ زیر نفوذ فرهنگ دیگر است. در واقع کارکرد اصلی ترجمه ، شکل دادن به ادبیات و فرهنگ است. دارالترجمه
از اواسط دهه 60 تا امروز 5 رویکرد اصلی نسبت به ترجمه پیدا شد:
1) کارگاه ترجمه آمریکایی 2) علم ترجمه 3) مطالعات ترجمه اولیه 4)نظریه نظام چندگانه و مطالعات ترجمه 5) ساخت شکنی
کارگاه ترجمه آمریکایی پیکان انتقاد خود را به سمت کسانی نشانه میرود که با فرضهای «غیر نظری» خود به امر ترجمه و یا آموزش آن مبادرت میورزند. در این مکتب سعی در كشف قواعد و اصولی بود تا بتوان با کمک آنها ظریفتر و دقیقتر ارتباط برقرار کرد.آرمسترانگ ریچاردز که خود تحت تاثیر نظریههای نسبیت و ارجاعیت بود از سردمداران این مکتب است. ضرورت نگاه «علمی» به ترجمه ، انخاب دانشی را میطلبید که ابزار زبانی و نظری لازم را جهت مواجهه با این علم دارا باشد و این دانش، همانا زبانشناسی بود. روشها و تفکرات نوام چامسکی ـ علی رغم میل او ـ ویوجین نایدا و در ادامه نظریههای متفکران آلمانی از جمله ولفرام ویلس از دانشگاه زاربروکن و بخصوص مکتب لایپزیگ و آثار اتو کاده، غنای بسیاری به رویکردهای علمی و نظری نسبت به مطالعات ترجمه بخشید. اولین بار این جیمز هومز بود که رشتهای جدید با نام «مطالعات ترجمه» را پیش کشید.اینجا بود که صاحب نظران هلندی ، به خصوص آندره لفویز با تقویت و برجستهسازی ماهیت میان رشتهای نظریات و تفکرات خود در مطالعات ترجمه ، روحی تازه به کالبد این مطالعات دمیدند. نظریه نظام چندگانه و مطالعات ترجمه از اصطلاحات ایتاماراون زهر و متعاقب وی ، گیدئون توری بود. تا آنکه به تدریج مسیر مطالعات ترجمه از کارهای نظری به سمت کارهای توصیفی تغییر جهت داد و سرانجام ساخت شکنان تمام حد و مرزهای زبان، نوشتن و خواندن را زیر سوال بردند و این بار به جای متن اصلی ، متن ترجمه را کانون اصلی فرضیه سازی و نظریه پردازی قلمداد کردند.
سرمنشا ساخت شکنان را باید فرانسه دهه 60 میلادی دانست و محفل متشکل از صورت گرایان و چپگرايان با عنوان «تل كل» با اعضايي چون فيليپ سولرس، جولیا کریستوا ، مارسلن پلینه ، ژان پیرفای، ژاکلین ریسه ، ژان ریکارد و حتی افرادی جون رولان بارت، تزوتان تودوروف ، پیر بولز و نیز ژاک دریدا ، داگلاس رابینسون ، مطالعات ترجمه را شاخهای تخصصی از فقهاللغه ، زبان شناسی کاربردی و ادبیات تطبیقی میداند. در واقع تلاش مترجم ، انتقال معنایی واژه، عبارت و متن از یک زبان به زبان دیگر است. مشکل اساسی در تاریخ نظریههای ترجمه از زمان سیسرو در قرن اول پیش از میلاد تا به حال، تقطیع زبان شناختی بوده است . حتی نظریه پردازان بزرگ عصر ما نظیر کتفورد، چوکوفسکی ، بیرا ، نایدا ، وینای ، داربلنت ، نیو مارک ، هتیم و ماسون ، زبان شناسانی هستند که ترجمه را، اساساً «عملی صورت گرفته بر روی زبان» میپندارند. در واقع ، زبان، بخش اساسی هر بعدی از مطالعات ترجمه شناسی بوده است، و این در حالی است که «مردم» و «مردمان درگیر با امر ترجمه» کمتر مورد توجه بودهاند. رابینسون دلایل شکل گیری نظریههای ترجمه را به وضوح دلایل اجتماعی میداند ماهیت شکل گیری نظریههای ترجمه، منشعب از یک «دانش خالص» يا «یک علم مشخص» نیست. بلکه ناشی از ضروریات زندگی و زندگی در دنیای اجتماعی است، یعنی بودن در کنار مردمان دیگر و تعامل با آنها.
***