وقتی فناوری عکاسی وارد آزمایشگاه های فیزیک و شیمی شد، تنها می توانست، دور از همه پیش بینی ها، با زبان هنر وارد جامعه شود و البته مابه ازای هنری آن چیزی نبود غیر از هنر نقاشی. عکاسی، هنر تصویری جدیدی بود که اجباراً با نقاشی قیاس می شد. چندان که نقاش های هم دوره آن، بیم داشتند این بساط علمی، رقیبی سخت در هنرنمایی آن ها باشد. طبیعی است عکاسی بدون تاریخچه و تجربه و البته در چنین فضای نقاش سالارانه ای، نمی توانست و نمی خواست داشته های دراز مدت نقاشی را ندیده بگیرد. به این ترتیب هنر عکاسی در بدو ورود به محافل هنری، سرشار از تاثیرات تکنیکی، موضوعات مرسوم در نقاشی، اصول زیبایی شناسی و نگاه های نقاشانه بود و تقریباً همه باید و نبایدهای خود را از اصول نقاشی وام می گرفت. مثلاً اصطلاح "نورپردازی رامبراندی" هنوز هم در بین عکاس های پرتره رایج است. در واقع عکاسی به تعبیری؛ ابزار تازه ای بود که همان ایده ها و موضوعات نقاشی را با تکنیکی نوآورانه و با دقت و سرعت بسیار، بازتولید می کرد.
این روزها؛ از طرفی با شکل گیری تفکرات استقلال طلبانه تجسمی در هنر عکاسی و از طرفی با هجوم انبوه تصاویر عکاسی (که حجم آن با هیچ عنصر بصری دیگری قابل مقایسه نیست) علاوه بر فاصله از دنیای نقاشی، به تدریج به سمت استقلال و منشاء تاثیرگذاری، تغییر ماهیت داده است. تا جایی که حالا نقاشان زیادی تابلوهای خود را تحت تاثیر القائات عکاسانه اجرا می کنند. دیگر موضوع از استخراج قواعد پرسپکتیو با استفاده از تصویر اتاق تاریک هم پیشتر رفته و پیچیده تر شده است.آتلیه عکاسی
اغراق نیست اگر بگوئیم عکاسی برای بعضی از نقاشان، تقریباً جای یادداشت برداری ها، طراحی ها و اتودهای اولیه نقاشی را گرفته است. اگرچه در این عصر عکس، نقاشی از روی عکس (به دلیل سرعت اجرا و سهولت تبدیل تصویر دو بعدی به نقاشی دو بعدی، تشخیص رنگ ها، تشخیص نورها و سایه ها، سطوح، خطوط، ثبات موضوع و تصویر و...، با وجود اختلاف جذاب در کیفیات بینایی چشم و دوربین عکاسی) در همه گروه های نقاشی رایج شده است و حتی نقاشان ناتورالیسم و امپرسیونیسم هم به جای حضور در طبیعت و فضای باز، عکس هایی را با خود به آتلیه می برند و یا هنرمندان سبک سورئالیسم و آبستره که به جای تخیل، دست به دامن عکاسی و نرم افزارهای کامپیوتری می شوند، اما ساده انگاری است اگر تاثیر روزافزون عکاسی بر نقاشی را محدود به همین کپی مستقیم و یک به یک عکس و یا نقاشی کردن از روی جزئیات و عناصر قابل تفکیک عکس بدانیم. یا آن را به تقلید یکی از قواعد و خصوصیات اپتیکال دوربین ـ که به وضوح با خصوصیات چشم غیرمسلح متفاوت است ـ مثل فاصله کانونی انواع لنزها، وضوح و عمق میدان و یا اثر تجهیزات جانبی شامل سایه نور فلاش، فیلترها، رنگ، بافت و... خلاصه و تمام کنیم. (حال این که عکاس و نقاش یک نفر باشند و یا نه، یا عکس اختصاصاً برای نقاشی شدن گرفته شده باشد یا نه، تک عکس باشد یا مجموع ترکیبی چند عکس، خود موضوع بحث دیگری خواهد بود.)